توحید
توحید زیربنای همه ادیان آسمانی به ویژه دین اسلام است. پیامبران الهی مردم را به توحید و یگانهپرستی دعوت کردهاند. و با شرک و دوگانه پرستی مبارزه کردهاند. پیامبر گرامی اسلام دعوت خویش را با توحید آغاز کرد، در نخستین مرحله دعوت فرمود: «قولوا لا اله الّا اللَّه تفلحوا». احکام و قوانین و معارف اسلام بر اصل توحید بنا شده است قرآن مجید عنایت ویژهای به توحید دارد و آیات فراوانی در این رابطه وجود دارد به طوری که میتوان قرآن را به عنوان یک کتاب توحید و مبارزه با شرک معرفی کرد. قرآن کریم شرک را به صورت تنها گناهی که قابل آمرزش نیست دانسته میگوید:
همانا که خدا مشرک را نمیآمرزد، و جز آن هر گناه دیگری برای هر کس بخواهد میآمرزد.[12] توحید انواع گوناگونی دارد که در چند درس به صورت کوتاه بیان خواهد شد:
توحید ذاتی
منظور از توحید ذاتی این است که همه پدیدههای جهان از یک ذات صادر شده و جز او آفریدگاری وجود ندارد. ذات برتری که خدا «اللَّه» نامیده میشود یکی بیش نیست و یگانه است. یک وجود بینیاز داریم و همه پدیدههای جهان به او وابسته و نیازمندند.
بگو او خدای بیهمتاست.[13] و میفرماید:
بگو: او خدای یگانه است و من از شرک شما بیزار هستم.[14] در کتابهای فلسفه و کلام برای توحید ذاتی به دلیلهای مختلف استدلال شده است.
ولی ما نیازی به تفصیل و بیان آنها نداریم. اگر در معنای وجود واجب و خالص و نامحدود خوب بیندیشید تصدیق خواهید کرد یک چنین وجودی باید یگانه باشد و تعدد بردار نیست. در توضیح مطلب گفته میشود که موجودات از دو قسم خارج نیستند. یا محدودند یا نامحدود و مطلق.
موجود محدود موجودی است که وجودش حد و اندازه دارد، وجود و کمالات دیگر را ندارد و میتوان آنها را از او نفی کرد. به عنوان مثال: وجود انسان، به انسان بودن مقید و محدود شده و به همین جهت اشیای دیگر از قبیل گیاه و جماد در برابر او قرار میگیرند و میتوان آنها را از او نفی کرد.
میتوان گفت انسان، گیاه و جماد نیست، آنها نیز انسان نیستند. چنین موجوداتی که در مقام ذات خود وجود ندارند، نیازمند هستند و باید وجود خود را از دیگری بگیرند. در این قبیل موجوداتِ محدود تعدد و تکثر تصور و امکان وقوع دارد. چنان که گفته میشود: انسانها و حیوانها و گیاهان و جمادات.
قسم دوم موجود نامحدود: چنین موجودی وجودش حد و اندازه ندارد، بلکه مطلق، خالص و نامحدود است. چون نامحدود است و نقصی ندارد واجد همه کمالات است و به همین جهت بینیاز علیالاطلاق و غنی بالذات است. در چنین فرضی وجود برتر و غنیتری نیست تا به او نیاز داشته باشد.
در چنین وجودی اصلًا تعدد و تکثر تصور ندارد. در برابر ذاتی نامحدود و بینهایت چگونه میتوان ذات بینهایت دیگری را تصور کرد تا در ایجاد و اداره جهان شریک او باشد. زیرا ذات مفروض دوم اگر واجد همه کمالات ذات اول باشد عین او خواهد بود، و اگر فاقد بعض کمالات باشد محدود و نیازمند خواهد بود و چنین وجودی را نمیتوان شریک خدا به شمار آورد. از آنچه گفته شد چنین نتیجه میگیریم که همه پدیدههای جهان محدود و نیازمند و وابسته به خدا هستند و فقط یک وجود نامحدود، خالص، و مطلق داریم، و او یگانه است و شریک ندارد.
توحید در صفات
منظور از توحیدِ صفاتی این است که صفات خدای متعال عین ذات او هستند، نه زاید بر ذات او. در توضیح مطلب به چند نکته اشاره میشود:
1. موجودات، ذاتی دارند و صفاتی؛ به عنوان مثال یک صفحه کاغذ سفید را در نظر بگیرید، شما میگویید: این کاغذ سفید است. در این مثال کاغذ، ذات است و سفید صفت. کاغذ میتواند سفید باشد و میتواند نباشد. سفیدی بر کاغذ عارض شده و وجود مستقلی ندارد. سفیدی غیر از کاغذ است و در مقام ذات او نیست. به همین جهت میتواند سفید نباشد.
مثالی دیگر: انسان عالمی را در نظر بگیرید. در این جا یک انسان داریم و یک علم. انسان ذات است و علم صفت او. علم در مقام ذات انسان نیست بلکه امری عرضی است. اگر علم ذاتی انسان بود احتیاج به تحصیل نداشت. پس علم نه عین ذات انسان است نه جزء ذات او.
2. قبلًا خواندید که خدای متعال دارای همه صفات کمال است. چون وجودی است نامحدود باید دارای همه کمالات باشد. و گرنه ناقص و محدود و نیازمند و معلول خواهد بود. با صفات کمال از قبیل علم، قدرت، حیات و سمع و بصر نیز آشنا شدید.
اکنون این سؤال به میان میآید که صفات خدا چگونهاند؟ آیا مانند صفات انسان زاید و عارض بر ذات او هستند. آیا ذات مقدس خدای متعال در مقام ذات خالی از علم، قدرت، سمع و بصر است و این صفات، عارض بر ذات او هستند، چنان که در انسان همین گونه است؟ یا این که صفات خدا به گونهای دیگرند؟ اگر به مطالب گذشته دقت کنید پاسخ این سؤال را به خوبی در مییابید.
در توضیح مطلب باید بگوییم: خدای متعال، موجودی است که وجودش نامحدود، مطلق خالص و بینهایت میباشد. از چنین وجودی نمیتوان صفات کمال را نفی کرد. وگرنه محدود و ناقص و محتاج خواهد شد. بنابراین
علم و قدرت و حیات و دیگر صفات کمال عین ذات خدای متعال خواهند شد، نه زاید و عارض بر ذات. به همین جهت همواره واجد صفات بوده و نیاز به کسب و تحصیل ندارد. خدای متعال، وجود نامحدود و عین علم و قدرت و حیات است. چنان که ذات او واجب الوجود است علم و حیات و قدرت او نیز واجب و بینیاز از علت و نامحدود خواهد بود. گرچه یک وجود بیش نیست ولی وجود نامحدودی است که مفاهیم مختلف از آن انتزاع میشود، در مورد خدای متعال چنان نیست که ذاتِ موصوفی داشته باشیم و صفاتی در کنار او، بلکه ذات مقدس او و صفات کمالیهاش عین یکدیگرند و موجود با یک وجود نامحدود و مطلق.
علی بن ابیطالب علی علیه السلام در نهجالبلاغه به این معنای دقیق و بلند اشاره کرده و میفرماید: کمال اخلاص در این است که صفات (زاید بر ذات) را از او نفی کنیم، زیرا هر صفتی (که زاید بر ذات باشد) شهادت میدهد که غیر موصوف است، و هر موصوفی شهادت میدهد که با صفت خود دوگانه است. پس هر کس خدای متعال را با صفت (زاید) توصیف کند او را با صفاتش مقارن قرار داده است.[15]
توحید در خلق
خلق به معنای ایجاد است، توحید در خلق بدین معناست که خدای متعال چنان که در مقام ذات یگانه است و شریک ندارد در مقام ایجاد نیز یگانه است و وجود دهندهای جز او نداریم. قبلًا خواندید که موجودات دو قسمند: یکی موجودی که وجودش عین ذات اوست و نیازی به غیر ندارد، دوم موجوداتی که در مقام ذات وجود ندارند و در وجود، نیاز به موجودی دارند که وجودش عین ذات او و بینیاز باشد و او ذات یگانه پروردگار جهان است. بنابراین، همه پدیدههای جهان در وجودشان نیاز به خدای سبحان دارند و جز او وجود دهندهای نداریم. چون پدیدههای ممکن چنان که در اصل وجود به ذات مقدس خدای سبحان نیاز دارند و در بقا و ادامه وجود و در افعال و تأثیراتشان نیز به همان ذات بینیاز وابستهاند و نیاز دارند. اگر در وجود مستقل نیستند در فعل و تأثیر نیز استقلال ندارند. خداست که به آنها وجود داده و وجودشان را منشأ اثر قرار داده است. بنابراین هر چه هست از خداست و خالق و آفرینندهای جز او نداریم. و همین است معنای توحید در خلق.
لاحول و لا قوة الا باللَّه العلی العظیم. البته پدیدههای جهان آثار و افعالی دارند؛ مثلًا خورشید نور و حرارت دارد، گیاهان را پرورش میدهد و گیاهان برای حیوانات و انسانها خوراک تهیه میکنند و صدها و هزارها اثر دیگر از این قبیل که در جهان طبیعت مشاهده میکنیم، این قبیل آثار قابل انکار نیستند، ولی اینها خالق و وجود دهنده نیستند، بلکه در اثر فعل و انفعالات طبیعی آثار نهفته آنها آشکار میگردد. آفریدگار جهان است که به موجودات طبیعی وجود داده و آثار ویژهای را در وجودشان نهفته است. دانشمندان و پژوهشگران با تحقیقات و آزمایشهای خود اشیا جدید و بسیار شگفتانگیزی را به وجود میآورند، ولی با اندکی دقت روشن میشود که آنان نیز وجود دهنده نیستند بلکه مهمترین کار آنها کشف اسرار نهفته در طبایع مادی است، که آفریدگار جهان در وجودشان نهاده است. ما علیت و تأثیر و تأثرات جهان مادی را نفی نمیکنیم بلکه استقلال در تأثیر را از آنها نفی میکنیم. از مجموع این سخنان چنین نتیجه میگیریم که خدای سبحان چنان که در ذات یگانه است در ایجاد و خالقیت نیز یگانه است و شریک ندارد.
از قرآن کریم استفاده میشود که مشرکان جزیرةالعرب نیز به توحید در خالقیت اعتراف داشتهاند.
در قرآن میفرماید:
اگر از آنان (مشرکان) سؤال کنی: چه کسی آسمانها و زمین را آفرید و خورشید و ماه را مسخر گردانید؟ در جواب میگویند: خدا. پس چرا دروغ میبندند.[16] و میفرماید:
اگر از آنان سؤال کنی: چه کسی از آسمان باران نازل کرد و به وسیله آن زمین مرده را زنده کرد؟ میگویند: خدا.[17] و میفرماید:
آیا در خدایی که خالق آسمانها و زمین است، شک هست؟[18]
و میفرماید:
بگو خدا خالق همه چیزها است و او یگانه و غالب است.[19] و میفرماید:
خدا خالق و وجود دهنده و صورت بخش است و اسمای حسنی از اوست.[20] از این قبیل آیات استفاده میشود که مشرکان جزیرةالعرب و مخاطبان قرآن کریم، خالقیت را از آن خدا میدانستند و در این جهت مشرک نبودند.
اما از این آیات استفاده نمیشود که مشرکان سایر مناطق جهان نیز همین عقیده را داشتند و توحید در خالقیت را پذیرفته بودند، بلکه در آن زمان در سایر نقاط جهان شرک در خالقیت نیز وجود داشته است. چنان که زردشتیان به یزدان و اهریمن عقیده داشتند. یزدان را منشأ خیرات و اهریمن را منشأ شرور و بدیها میپنداشتند. ولی در بحث توحید در ذات بطلان این عقیده به اثبات رسید.
توحید در ربوبیت و تدبیر
قبلًا گفتیم که خدای متعال چنان که در ذات یگانه است در خالقیت نیز یگانه است و شریک ندارد، در این جا به اثبات خواهد رسید که در ربوبیت و تدبیر جهان نیز یگانه است و شریک ندارد. ابتدائاً باید ربوبیت و تدبیر را معنا کنیم آنگاه به بیان مطلب و استدلال بر آن بپردازیم.
ربّ در لغت به معنای کسی است که چیزی در اختیار او قرار گرفته تا امور آن را اصلاح و اداره کند. تدبیر نیز به همین معناست. به عنوان مثال، چنانچه مزرعهای در اختیار شخصی قرار گیرد که همه امور مربوط را انجام دهد، باغبان به عنوان ربّ و مدبر مزرعه شناخته میشود، باغبان خالق مزرعه نیست بلکه مربی و مدبر آن است. یا اگر ساختمانی را در اختیار شخصی قرار دهند و اداره امور آن را به او واگذار کنند او ربّ و مدبر آن ساختمان نامیده میشود. یا انسانی که اداره شئون مختلف چارپایانی را بر عهده گرفته ربّ و تدبیر کننده آن محسوب میشود.
اکنون این سؤال مطرح میشود که اداره جهان بر عهده کیست؟ آیا خدایی که جهان را آفریده و در آفرینش آن شریک ندارد، هم او جهان را اداره میکند یا این که اداره همه پدیدههای جهان یا بخشی از آن را بر عهده اشخاص یا اشیای دیگر نهاده و خود در آن دخالتی ندارد؟ و این همان مسئله مورد بحث ما است. از قرآن و تاریخ استفاده میشود که مشرکان جزیرةالعرب با این که توحید در ذات و خالقیت را پذیرفته بودند، ولی در ربوبیت و تدبیر جهان قائل به توحید نبودند بلکه اشخاص و اشیای دیگر را شریک او میدانستند.
مشرکان جزیرةالعرب همانند مشرکان سایر بلاد چنین میپنداشتند که خدایِ جهان آفرین (ذات برتر) اداره جهان را بر عهده نیروهای ناپیدا مانند ملائکه، جن، ربّ انسان، ربّ حیوانات، ربّ دریا و صحرا، ربّ گیاهان، ربّ تولید انسان، ارواح مقدسه، ارواح خبیثه و شریر، نهاده و آنها هستند که به طور استقلال جهان طبیعت را اداره میکنند و با همین عقیده در مواقع بحران و خطر و در حل مشکلات و قضای حاجتها به نیروی غیبی مربوط پناه میبردند و برای جلب نظر او به عبادت و نذر و نیاز میپرداختند، و با توجه به این که نیروهای غیبی موهوم، در منظر آنان نبود با چوب و سنگ و فلزات مجسمههایی به نام «بت» به صورت آنها میساختند و به هنگام عبادت، توجه خود را به سوی آنها متمرکز میساختند و در برابرشان تواضع و کرنش میکردند. و در واقع هدفشان توجه به نیروهای غیبی و ارباب انواع بود.
اما قرآن کریم شرک در ربوبیت و تدبیر را عقیدهای باطل و ربوبیت را نیز از مختصات ذات خدای متعال میداند. در این باره آیات فراوانی داریم که به بعض آنها اشاره میشود:
خدایی که آسمانها را بدون ستونی که دیده شود بالا برد. سپس بر عرش استقرار یافت و خورشید و ماه را مسخر کرد. همه اینها تا زمانی معیّن جریان دارند، و خدا امور جهان را تدبیر و اداره میکند، آیات را برای شما تفصیل داد شاید به ملاقات پروردگارتان یقین پیدا کنید.[21] و فرمود:
ربّ شما خدایی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید آنگاه بر عرش استقرار یافت و امر آن را تدبیر کرد، و در کارهای او هیچ شفیع و واسطهای دخالت نمیکند جز با اجازه او، این است خدایی که ربّ شما است، پس او را عبادت کنید، چرا تنبه پیدا نمیکنید.[22]
استوای بر عرش (فرمانروایی) کنایه است از سلطه کامل بر همه جهان برای اداره و فرمانروایی که همان تدبیر و ربوبیت است. بنابراین ربوبیت و تدبیر نیز از مختصات خداست، و ذات مقدس خدای متعال در این جهت نیز یگانه است و تأثیر علتها و مؤثر دیگر با اجازه تکوینی او خواهد بود.
چنان که در آیات دیگر نیز بدین مطلب اشاره شده است:
ربّ شما ربّ آسمانها و زمین است که آنها را آفریده است.[23] و میفرماید:
بگو: آیا جز خدا موجود دیگری را ربّ خود بدانم، در صورتی که او ربّ همه پدیدههای جهان است.[24] و میفرماید:
ستایش مخصوص خدایی است که ربّ (پروردگار) همه جهانیان است.[25] بنابراین، چنان که خدای متعال در مقام ذات و در خالقیت یگانه است و قبلًا با دلیل آن آشنا شدید، در ربوبیت و اداره جهان نیز یگانه است و شریک ندارد. جهان را خود اداره میکند و تدبیر امور را به هیچ کس و هیچ چیز (پیدا و ناپیدا) واگذار نکرده است. دلیل فلسفی مطلب همان است که در توحید در خالقیت گفته شد. در آن جا گفتیم که پدیدههای ممکن جهان، در وجودشان و افعالشان به موجودی نیاز دارند که وجودش عین ذات او و بینیاز از دیگران
است، و چنین وجودی جز ذات مقدس خدای متعال نیست. در این جا نیز گفته میشود: همه پدیدههای جهان (پیدا و ناپیدا) چنان که در وجود خود به ذاتی برتر و بینیاز احتیاج دارند در افعال و تأثیرات خود نیز به همان ذات بینیاز احتیاج دارند و کاملًا وابستهاند. در بین پدیدههای جهان ذات مستقل و بینیازی نداریم تا ربوبیت و اداره جهان به او واگذار شده باشد.
و اگر علیت و معلولیت و تأثیر و تأثری را در میان پدیده جهان مشاهده میکنیم نباید آنها را در کارهایشان مستقل بدانیم و چنین تصور کنیم که امور تدبیر جهان به آنها واگذار شده است. بلکه چنان که در قرآن آمده واسطهها و علل با اذن (تکوینی) خدا عمل میکنند. گرچه فرشتهها در افاضات خدای متعال واسطهاند و تأثیر دارند ولی در تأثیراتشان استقلال ندارند. چنان که علتهای مادی در وجود معلولات تأثیر دارند ولی نه به طور استقلال بلکه خود آنها و تأثیراتشان نیازمند و وابسته به خدای متعال هستند.
توحید در عبادت
توحید در عبادت یعنی یگانه پرستی و اختصاص عبادت به ذات مقدس خدای واحد. توحیدِ در عبادت مهمترین دعوت پیامبران بوده است، قرآن میگوید:
ما در هر امتی رسولی فرستادیم که خدا را عبادت کنید و از پرستش طاغوت بپرهیزید.[26]
و میفرماید:
قبل از تو پیامبری را نفرستادیم جز این که به او وحی کردیم که جز من خدایی نیست، پس تنها مرا پرستش کنید.[27] عبادت یعنی بندگی و پرستش و خضوعی ویژه در برابر معبود، به شرط این که عمل عبادی از روی عقیده به الوهیت یا ربوبیت و تدبیر، یا خالقیت معبود صادر شده باشد. و با توجه به این که الوهیت و ربوبیت و تدبیر و خالقیت از مختصات ذات مقدس خدای متعال است عبادت و پرستش نیز باید از اختصاصات او باشد، و هیچ موجود دیگری لیاقت چنین مقامی را ندارد. و این است معنای توحید در عبادت.
در برابر توحید در عبادت شرک در عبادت است. از قرآن استفاده میشود که گروهی از مردم به جز خدا موجودهای دیگری را مانند: فرشتگان، نیروهای غیبی، خورشید و ماه و بعض ستارگان را پرستش میکردند، در برابر آنها کرنش، نذر و نیاز و قربانی میکردند، پرستش آنها از این عقیده سرچشمه میگرفت که آن معبودها را در ربوبیت و تدبیر جهان و تأمین نیازهای خود مؤثر و مستقل میدانستند. برای جلب نظر آنها عبادت و نذر و نیاز و قربانی میکردند. و اگر در برابر بتهای ساخته شده از سنگ، چوب و فلز کرنش میکردند بدان جهت بود که آنها را نماد و مظهری از آن ذوات پنهان میدانستند به گمان باطلشان عبادت آنها را وسیله تقرب به خدا میپنداشتند.
در صورتی که کاری از آنها ساخته نبود. قرآن مشرکان را در این عبادت تخطئه میکند و میگوید خدایی را عبادت کنید که همه کاره جهان است.
قرآن میگوید:
بگو: آیا به جز خدا چیزی را عبادت میکنید که مالک ضرر و نفع به شما نیست.[28] و میفرماید:
همانا کسانی را که عبادت میکنید، غیر از خدا، نمیتوانند به شما روزی برسانند.[29] و میفرماید:
همانا که خدا پروردگار (ربّ) من و شما است پس او را عبادت کنید و همین است راه راست.[30] و فرمود:
ای مردم! عبادت کنید پروردگاری را که شما و مردم پیش از شما را آفرید.[31] و فرمود:
ای مردم! خدا را عبادت کنید که جز او خدایی (الهی) وجود ندارد.[32] و فرمود:
مشرکان به جز خدا چیزهایی را پرستش میکنند که ضرر و نفعی به آنان
نمیرساند و میگویند: اینها نزد خدا شفیعان ما هستند.[33] و فرمود:
به آنها امر نشده جز این که خدای یگانه را عبادت کنند.[34] و فرمود:
بگو: من مأمور هستم که تنها خدا را عبادت کنم و برایش شریک قرار ندهم.[35] چنان که ملاحظه میفرمایید قرآن کریم با نفی ربوبیت، الوهیت، و خلق از معبودهای دروغین پرستش آنها را کاری اشتباه و بیفایده معرفی میکند و عبادت را از مختصات اللَّه میشمارد که ربوبیت و تدبیر جهان از اختصاصات اوست، در درسهای سابق با دلیل فلسفی این مطلب آشنا شدید و نیازی به تکرار نیست.
چنان که در تعریف عبادت گفته شد هر خضوعی، حتی غایت خضوع را نمیتوان از مصادیق عبادت به شمار آورد بلکه خضوعی عبادت است که از روی عقیده به الوهیت یا خالقیت یا ربوبیت معبود صادر شده باشد و به همین جهت سجده فرشتگان برای حضرت آدم، یا به سوی او که خدای متعال بدان فرمان داده و در قرآن آمده از مصادیق عبادت و شرک نبوده است. قرآن میگوید:
هنگامی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم (یا به سوی او) سجده کنید، فرشتگان سجده کردند ولی شیطان از سجده امتناع ورزید و گفت: آیا من برای کسی که از خاک آفریده شده سجده کنم؟[36] معلوم است که سجده برای حضرت آدم عبادت و شرک نبوده است، و گرنه خدا هیچگاه امر به شرک نمیکند. و همچنین سجده حضرت یوسف و برادرانش در برابر پدر و مادرشان عبادت و شرک نبوده است. چنان که در قرآن آمده: یوسف والدین خود را بر تخت نشاند و خودش و برادرانش در برابر آنها به سجده افتادند.[37] معلوم میشود که سجده فرشتگان برای حضرت آدم و سجده یوسف و برادرانش برای حضرت یعقوب عبادت و شرک نبوده است، چون فرشتگان و یوسف و برادرانش حضرت آدم و یعقوب را به عنوان الوهیت و خالقیت و ربوبیت سجده نکردند بلکه به عنوان تکریم و احترام بود.
بوسیدن حجرالاسود و استلام آن و طواف بر گرد کعبه در شرع مقدس اسلام به عنوان یک عبادت به شمار رفته و به آن امر شده است، و با این که غایت خضوع در برابر کعبه است شرک محسوب نشده است. بنابراین زیارت مرقد مطهر پیامبر گرامی اسلام و بوسیدن ضریح و دعا کردن نزد آن نیز از مصادیق شرک محسوب نخواهد شد. و همچنین زیارت مرقد ائمه اطهار و عترت پیامبر علیهم السلام، و بوسیدن ضریح مطهر آنان، و توسل به ارواح پاک آن
بزرگواران و طلب دعا و شفاعت از آن انسانهای برگزیده الهی کردن از مصادیق شرک به شمار نمیرود. چون همه زائران میدانند که پیامبر اکرم و ائمه اطهار از بندگان خدا و نیازمند به او هستند. تکریم و احترام آنها از روی عقیده به الوهیت یا ربوبیت یا خالقیت آنها صادر نمیشود. تکریم آن مراقد شریفه بدان جهت است که به ارواح مقدس پیامبر اکرم و فرزندان برگزیده او نسبت دارند و در احادیث به تکریم و احترام و زنده نگهداشتن خاطرات و اظهار وفاداری و پیروی از آن رجال برگزیده الهی سفارش شده است.
و توسل به آن ارواح مقدس در صورتی که در شرع با دلیلهای معتبر به اثبات رسیده باشد در واقع اطاعت از دستورهای شریعت و وسیله تقرب به خداست. شما در امور زندگی از علل طبیعی استفاده میکنید و شرک نیست، توسل به ارواح مقدس اولیای خدا نیز میتواند از علل غیر طبیعی باشد. ولی به هر حال نه علل طبیعی در تأثیراتشان استقلال دارند، نه علل غیر طبیعی و از مصادیق شرک به شمار نمیروند.
[12]. نساء( 4) آیه 48:« إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ ما دُونَ ذ لِکَ لِمَنْ یَشاءُ».
[13]. اخلاص( 112) آیه 1:« قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ».
[14]. انعام( 6) آیه 19:« قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِى بَرِىءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ».
[15]. نهجالبلاغه، خطبه اوّل:« و کمال الاخلاص نفى الصفات عنه لشهادة کل صفة انها غیر الموصوف و لشهادة کل موصوف انه غیر الصفة، فمن وصف اللَّه سبحانه فقد قرنه ...».
[16]. عنکبوت( 29) آیه 61:« وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَ نّى یُؤْفَکُونَ».
[17]. همان، آیه 63:« وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ».
[18]. ابراهیم( 14) آیه 10:« أَفِى اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَالأَرضِ».
[19]. رعد( 13) آیه 16:« قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَىءٍ وَهُوَ الواحِدُ القَهّارُ».
[20]. حشر( 59) آیه 24:« هُوَ اللَّهُ الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الأَسْماءُ الحُسْنى».
[21]. رعد( 13) آیه 2:« اللَّهُ الَّذِى رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى عَلَى العَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِى لِأَجَلٍ مُسَمّىً یُدَبِّرُ الأَمْرَ یُفَصِّلُ الآیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ».
[22]. یونس( 10) آیه 3:« إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ فِى سِتَّةِ أَیّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلى العَرْشِ یُدَبِّرُ الأَمْرَ ما مِنْ شَفِیعٍ إِلّا مِنْ بَعْدِ إِذنِهِ ذ لِکُم اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلا تَذَکَّرُونَ».
[23]. انبیاء( 21) آیه 56:« بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَالأَرضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ».
[24]. انعام( 6) آیه 164:« قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَبْغِى رَبّاً وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَىءٍ».
[25]. فاتحه( 1) آیه 2:« الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمِین».
[26]. نحل( 16) آیه 36:« وَلَقَدْ بَعَثْنا فِى کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَن اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ».
[27]. انبیاء( 21) آیه 25:« وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلّا نُوحِى إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنَا فَاعْبُدُونِ».
[28]. مائده( 5) آیه 76:« قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرّاً وَلا نَفْعاً».
[29]. عنکبوت( 29) آیه 17:« إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً».
[30]. مریم( 19) آیه 36:« وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّى وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ».
[31]. بقره( 2) آیه 21:« یا أَ یُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِى خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».
[32]. اعراف( 7) آیه 59:« یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إلهٍ غَیْرُهُ».
[33]. یونس( 10) آیه 18:« وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَلا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ».
[34]. توبه( 9) آیه 31:« وَما أُمِرُوا إِلّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً».
[35]. رعد( 13) آیه 36:« قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلا أُشْرِکَ بِهِ».
[36]. اسرى( 17) آیه 67:« وَ إِذ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلّا إِبْلِیسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً».
[37]. یوسف( 12) آیه 100:« وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلىَ العَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً».
امینى، ابراهیم، خداشناسى، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1388