پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

افكار جهانيان آماده مى گردد، پيروزى نهائى مستضعفين

افکار جهانیان آماده مى گردد

جلسه رأس ساعت مقرر تشکیل شد وآقاى دکتر سؤال خود را اینطور مطرح کرد:

دکتر: باوجود این همه آرا وعقائد مختلف وعوامل واسباب اختلافى که در بین بشر وجود دارد، چگونه تصور مى شود که تمام جهان به توسط یک حکومت اداره شود وقدرت زمین در دست دولت مهدى قرا ر گیرد؟!

هوشیار: اگر اوضاع عمومى جهان وپایه علوم وادراکات وعقول بشر به همین حالت بماند، البته تأسیس حکومت واحد جهانى امر بعیدى است. لیکن چنانکه تعقل وتمدن بشر وسطح معلومات او در اعصار وقرون گذشته به پایه کنونى نبوده بلکه در اثر مرور زمان وحوادث وانقلابات روزگار بدین مرتبه رسیده است، در سطح کنونى هم توقف نخواهد کرد، بلکه مى توان بطور قطع گفت که: روزبروز برمعلومات بشر اضافه مى شود ودر آینده به سطح عالیترى از تعقل وتمدن درک مصالح اجتماعى ارتقا خواهد یافت. براى اثبات مقصد ناچاریم اوضاع واحوال گذشته انسان را بررسى نمائیم تا بتوانیم نسبت به آینده اش قضاوت کنیم.

 

این مطلب در جاى خود به اثبات رسیده که حس خودخواهى وسود جویى امرى است طبیعى وارتکازى بشر ویگانه عامل ونیروئى که افراد بشر را به کار وکوشش واداشته، همان کسب کمال وتأمین سعادت وجلب منافع مى باشد وبس.هر فردى تا سرحد قدرت کوشش مى کند که منافع خویش را تحصیل کند ومزاحمات وموانع را برطرف سازداما نسبت به منافع دیگران چندان توجهى ندارد. لیکن انسان در صورتى که سود خویش را در سود دیگران تشخیص بدهد، نفع دیگران را نیز منظور مى دارد وحاضر مى شود که مقدارى از منافع خویش را فداى آنان سازد.

 

شاید اولین مرتبه اى که بشر از خودخواهى مطلق فرودآمده وحاضر شده نفعى به دیگرى برساند، داستان ازدواج وزناشویى باشد، زیرا هر یک از مرد وزن احساس مى نمودند که به همدیگر احتیاج دارند وهمین احساس احتیاج بود که پیوند زناشویى را بینشان برقرار ساخت وبراى داوم واستحکام آن مجبور شدند خودخواهى خویش را تعدیل نمایند ومنافع یکدیگر را نیز منظور بدارند. از اجتماع دو نفرى زن ومرد اجتماع خانوادگى تأسیس شد. در واقع، هر فردى از افراد خانواده، جز تحصیل سعادت وکمال خویش، هیچ هدف ومنظورى ندارد لیکن چون این موضوع را درک نموده که سعادت وى مربوط به سعادت تمام افراد خانواده است، سعادت آنان را نیز مى خواهد وحس تعاون در وى تقویت مى شود.

 

بشر مدتها به حالت خانوادگى وچادرنشینى زندگى نمود تا در اثر حوادث وتزاحمات وغارتهایى که برایش اتفاق افتاد، افکار خانواده هاى مختلف ترقى نمود واحساس نمودند که براى تأمین سعادت ومبارزه با دشمنان ناچارند اجتماع بزرگترى را تأسیس کنند. به علت همین ترقى فکر واحساس احتیاج بود که طایفه وقبیله به وجود آمد وافراد قبیله حاضر شدند منافع تمام افراد طایفه را منظور بدارند ومقدارى از منافع شخصى وخانوادگى را فداى اجتماع قبیله اى سازند. همین رشد فکرى واحساس احتیاج بود که در طول ایام وقرون کثیره، وادارشان نمود که در جوار یک دیگرزندگى نمایند، براى سکونت خودشان ده یا شهرى تأسیس کنند، منافع همشهریان خویش را منظور بدارند واز حقوق آنان نیز دفاع کنند.

 

بشر تا مدتها بدین حالت زندگى مى نمود تا اینکه کم کم، در اثر حوادث وپیش آمدهاى روزگار ونزاعهاى دسته جمعى واعمال نفوذ زورمندان، افکارش از محیط کوچک ده وشهر ترقى نمود واحساس کرد که براى تأمین رفاه وآسایش خویش ناچار است با ساکنان دهات وشهرهاى مجاور نیز ارتباط داشته باشد تا در مواقع خطر وحمله دشمنان قوی، از همدیگر بهره مند گردند. بدین منظور اجتماع بزرگترى تاسیس شد وجایگاه وسیعشان به نام کشور ومملکت نامیده شد.

بشر کشورنشین فکرش به قدرى ترقى نموده که تمام سرزمین محدود کشور خویش را به منزله یک خانه مى داند واهالى آن کشور را به منزله افراد یک خانواده حساب مى کند واموال عمومى وذخائر آن سرزمین را متعلق به تمام ساکنین کشور مى داند. از ترقى وپیشرفت هر نقطه اى ازآن کشور لذت مى برد. اختلافات نژادى وزبانى وشهرى ودهاتى را نادیده مى گیرد وسعادت خویش را در سعادت تمام اهالى کشور مى داند. معلوم است که فکر یگانگى وارتباط، هرچه در بین افراد کشورقوى تر باشد واختلافات کمتر خودنمایى کنند، ترقیات آن کشور بیشتر خواهد شد تمدن وترقى کنونى بشر به آسانى به دست نیامده، بلکه درطى سالها وقرنهاى کثیره وبه واسطه هزاران حادثه وتجربه هاى گوناگون، به چنین سطح عالى ارتقا یافته است.

 

فکر بشر در طول هزاران سال وبه واسطه پیش آمدها وحوادث روزگار به مرتبه بلندى ترقى نموده وتا حدودى از خودخواهى مطلق وکوتاه نظرى دست برداشته لیکن هنوزهم بقدر کافى ترقى نکرده ودر این حد نمى تواند متوقف گردد.هم اکنون بواسطه ترقى علوم وصنایع، بین کشورهاى جهان، ارتباط واتصال خاصى برقرارشده است. مسافتى را که قبلاً درمدت چندین ماه طى مى کردند اکنون همان مسافت را در ظرف ساعات ودقائق محدود طى مى کنند. از فاصله هاى بسیار دور صداى یکدیگر را مى شنوند وهمدیگر را مشاهده مى کنند. حوادث واوضاع کشورها با هم مربوط شده وبیکدیگر سرایت مى نمایند. اکنون بشر احساس مى کند که نمى تواند مرزهاى کشورش را محکم به بندد وبه حالت انزوا وگوشه گیرى زندگى نماید وبا سایر کشورها قطع رابطه کند. به واسطه حوادث وانقلابات جهانى فهمیده است که اجتماع کشورى چنان نیرو وقدرتى ندارد که سعادت افراد کشور را تأمین کند واز حوادث وخطرات سو نگهداریشان نماید. از این رهگذر است که هر کشورى کوشش وجدیت مى کند که اجتماع خویش را قوى تر وبزرگتر سازد.

 

این خواسته درونى بشر گاهى به صورت جماهیر بروز مى کند. گاهى به صورت بلوک شرق وغرب نمایان مى شود وگاهى به عنوان اتحادیه دول اسلامى تحقق مى پذیرد. گاهى به صورت کشورهاى سرمایه دارى یا کمونیستى خودنمایى مى کند وصدها امثال این اتحادیه ها که از روح توسعه طلبى ورشد فکرى بشر حکایت دارند.

اکنون بشر کوشش وتلاش مى کند که پیمانهاى عمومى واتحادیه ها را توسعه دهد شاید بدان وسیله خطرات را مرتفع سازد ومشکلات وبحرانهاى جهانى را حل کند ووسائل رفاه وآسایش ساکنان کره خاکى را فراهم سازد.

به عقیده بعض دانشمندان، حالت کوشش وفعالیت وتوسعه طلبى کنونى بشر مقدمه یک انقلاب کلى وجهش عمومى مى باشد. جهان انسانیت به زودى خواهد فهمید که این نوع اتحادیه ها هم، چون محدودند قدرت ندارند بحرانهاى خطرناک وموحش جهانى را حل کنند. نه تنها دردى را دوا نمى کنند بلکه به واسطه صف آرایى در مقابل یکدیگر، بحرانها ومشکلات شدیدترى را نیز تولید مى کنند.

بشر اکنون در حال تجربه وآزمایش است تا به وسیله این اتحادیه ها، هم حس خودخواهى وکوتاه نظرى خویش را تا سرحد امکان، اقناع کند وهم مشکلات جهانى وخطرات را مرتفع سازد. اما عاقبت خواهد فهمید که با حس خودخواهى وکوتاه نظرى، نمى شود سعادت انسانیت را تأمین نمود. خواهى نخواهى اعتراف مى کند که: محیط کره زمین با محیط یک خانه فرقى ندارد وساکنین زمین به منزله یک خانواده هستند. بالاخره درک مى کند که:خودخواهى در غیر خواهى است. درآن هنگام قلوب وافکارجهانیان با سعدى شیرازى هم آواز شده از روى ایمان اعتراف مى کنند که:

بنى آدم اعضاى یکدیگرند *** که در آفرینش زیک گوهرند

مى فهمند که قوانین واحکامى که برپایه هاى محدود نظامات اختلاف انگیز بنا شده، براى اصلاح جهان کافى نیست. تأسیس مجامع بین المللى ووضع قوانین حقوق بشر را مى توان طلیعه آن فکر بزرگ ومقدمه بیدارى وتکامل عقول انسانیت دانست. گرچه آنها هم به واسطه اعمال نفوذ زورمندان تا حال کار قابل توجهى انجام نداده اند وموفق نشده اند برنظامات اختلاف انگیز حاکم وفائق گردند لکن از وجود این گونه افکار، مى توان آینده درخشان بشر را پیش بینى نمود.

از اوضاع وحوادث عمومى جهان مى توان حدس زد که: بشردرآینده نزدیک، برسر یک دوراهى بسیار حساسى واقع خواهد شد. آن دو راه عبارت است از: مادیگرى محض یا توحید خالص. یعنى جهان انسانیت یا باید چشم بسته تسلیم ماده ومادیات گردد وبه احکام خداوندى یک سره پشت پا بزند یا خدارا حاکم بردستگاه آفرینش بداند وقوانین خدایى را گردن نهد وعلاج بحرانهاى جهانى واصلاح بشر را از قوانین آسمانى بخواهد وبه قوانین غیرالهى متعبد نگردد. لیکن بطور قطع مى توان گفت که: غریزه خداپرستى ودین جویى بشر هرگز خاموش نمى شود وچنانکه ادیان آسمانى مخصوصاً دین اسلام پیش بینى نموده اند، حزب خداپرست، عاقبت پیروز وغالب مى گردند واقتدار وحکومت جهان، در دست مردم صالح وشایسته واقع خواهد شد واجتماع بزرگ انسان، بر پایه هاى فضائل انسانیت واخلاق نیک وعقائد صحیح استوار مى گردد. تمام تعصبات غلط ومعبودهاى دروغین اختلاف انگیز، از بین مى روند. تمام جهانیان در مقابل معبود یگانه ودستوراتش سرتسلیم فرود مى آورند. گروه خداپرست وحزب توحید در محوطه وسیع وحصار محکم مرز ایمان جایگزین مى گردند ودعوت پیغمبراسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) وقرآن شریف را اجابت مى کنند.

آرى قرآن کریم به جهان اهل کتاب پیشنهاد کرد که: بیائید تا همه ما در تحت یک کلمه وبرنامه مشترک داخل شویم وتصمیم بگیریم که به جز خداى یگانه، معبودى نگیریم ودر مقابل هیچ موجودى به جز خداخضوع وعبادت نکنیم وافراد بشر را واجب الاطاعه ندانیم.(1)

 

قرآن کریم اجراى آن برنامه انقلاب جهانى را به توسط مسلمین صلاحیتدار وشایسته مى داند. پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) خبرداده است که: آن فرد شایسته وفوق العاده اى که افکار گوناگون وعقائد وآرا متفرق بشر را در یک جا وبه سوى یک هدف متمرکز مى سازد وعقول مردم را کامل وبیدار مى نماید واسباب وعوامل دشمنیها واختلافات را ریشه کن مى سازد وصلح وصفا را برقرار مى کند، همان مهدى موعود واز فرزندان پیغمبراسلام خواهد بود. حضرت ابوجعفر(علیه السلام) فرمود: وقتى قائم ما قیام نمود دستش را برسر بندگان مى نهد وعقول وافکار پراکنده آنان را متمرکز مى کند وبسوى یک هدف متوجه مى سازد واخلاق پسندیده را درآنان به حد کمال مى رساند.(2)

على بن ابیطالب(علیه السلام) فرمود: وقتى قائم ما نهضت نمود عداوت ودشمنى از قلوب مردم ریشه کن مى گردد وامنیت عمومى برقرار مى شود.(3) حضرت باقر(علیه السلام) فرمود: وقتى قائم ما قیام کرد تمام اموال عمومى ومعادن وذخائر زمین در اختیار آنجناب قرار مى گیرد.(4)

 

 

پیروزى نهائى مستضعفین

 

جلالی: شما از وضع جهان اطلاع دارید که در هر نقطه اى اززمین تعدادى از ستمکاران ومستکبرین بر مردمان بیچاره ومستضعف حکومت مى کنند، برهمه چیزآنها تسلط یافته وهمه را مرعوب قدرت خویش ساخته اند، با توجه به چنین وضعى چگونه حضرت مهدى قیام مى کند وچگونه پیروز مى شود؟.

هوشیار: پیروزى حضرت مهدی(علیه السلام) پیروزى مستضعفین جهان است ــ که در اکثریت هستند وهمه قدرتها از آنهاست ــ برمستکبرین ــ که دراقلیت کامل هستند وقدرت واقعى ندارندــ وهمین معنا است که پیروزى جهانى آن حضرت را امکان پذیر مى سازد. دراینجا باید توضیح بدهم تا مطلب روشن شود.

 

از آیات قرآن واحادیث استفاده مى شود که مستضعفین جهان سرانجام در یک انقلاب همگانى که مهدى موعود علیه السلام رهبرى آن را برعهده دارد، برمستکبرین پیروز مى گردند، رژیمهاى طاغوتى را براى همیشه سرنگون مى سازند وقدرت واداره جهان را دردست مى گیرند. خداوند در قرآن مى فرماید: ما اراده کرده ایم که برمستضعفین جهان منت نهاده وآنان را پیشوا ووارث زمین قرار دهیم. ودر زمین به آنها قدرت وتمکن بخشیم.(5) چنانکه ملاحظه مى کنید آیه مذکور نوید حتمى مى دهد که سرانجام قدرت واداره جهان در دست مستضعفین قرار خواهد گرفت. بنابراین پیروزى حضرت مهدى همان پیروزى مستضعفین بر مستکبرین خواهد بود. براى اینکه مطلب روشن تر شود باید به چند نکته اشاره کنیم.

استضعاف یعنى چه ومستضعفین چه کسانى هستند؟

مستکبرین چه علائمى دارند؟

چرا مستکبرین بر مستضعفین تسلط یافته اند؟

چگونه امکان دارد که مستضعفین بر مستکبرین غلبه کنند؟

رهبرى آن انقلاب عظیم جهانى برعهده کیست؟

مستضعفین در قرآن در برابر مستکبرین وطاغوتیان قرار گرفته وبه همین جهت این دو را با هم باید بررسى کنیم. درقرآن براى مستکبرین علائم ونشانه هائى ذکر شده است. دریک جا درباره فرعون که یکى از مستکبرین بوده مى فرماید:

همانا فرعون در زمین استکبارو برترى جست، ومردم رابه اختلاف وتفرقه انداخت. گروهى را به استضعاف کشید. پسرانشان را مى کشت وزنانشان را زنده مى گذاشت. زیرا که فرعون از مفسدین بود.(6)

درآیه مذکور براى فرعون که از مستکبرین است سه علامت ذکر شده است: اول، استکبار وبرترى جوئى. دوم، ایجاد اختلاف وتفرقه بین مردم. سوم، افساد. درآیه دیگر مى فرماید: فرعون در زمین برترى جست زیرا از اسراف کنندگان بود.(7)

دراین آیه اسراف وولخرجى را نیز یکى از صفات مستکبرین مى شمارد.در آیه دیگر مى گوید:

فرعون قوم موسى را تحقیر وتوهین کرد پس از او اطاعت کردند، زیرا مردمانى فاسق بودند.(8)

دراین آیه، تحقیر وتوهین به مردم را از صفات مستکبرین دانسته وهمین معنا را از عوامل اطاعت مردم شمرده است. درآیه دیگر مى گوید: قارون وفرعون وهامان، پس موسى برایشان براهین واضح آورد ولى آنها در زمین استکبار نمودند.(9)

 

در آیه مذکور امتناع از قبول حق را از علائم استکبار مى شمارد. ودر آیه دیگر مى فرماید:  مستکبرین قوم صالح به مستضعفین مؤمن گفتند: آیا باور مى کنید که صالح فرستاده خدا باشد؟ پس مؤمنین در جواب گفتند که ما به آنچه صالح آورده ایمان داریم. ومستکبرین گفتند: ما بدانچه شما ایمان دارید کافریم.(10)

درآیه دیگر ترویج کفرو شرک را از علائم مستکبرین مى شمارد: مستضعفین به مستکبرین گفتند: بلکه نیرنگ شبانه روزى شما است که به ما دستور مى دادید که به خدا کفر بورزیم وبرایش شریک قراردهیم(11) چنانکه ملاحظه فرمودید در آیات مذکور چند نشانه براى مستکبرین ذکر شده است:1ـ استکبار وبرترى جوئی.2ـ ایجاد اختلاف وتفرقه.3ـ اسراف کارى وولخرجی.4ـ تحقیر وکوچک کردن مردم. 5ـ افساد. 6ـ امتناع از قبول حق. 7ـ ترویج واشاعه کفرو فساد.

از مجموع این آیات چنین استفاده مى شود که: مستکبرین گروهى هستند که بدون جهت خودشان را برتر از دیگران معرفى مى نمایند. به مردم مى گویند: ما سیاستمدار وکاردان وعاقل هستیم ومصالح شما را بهتر از خودتان مى فهمیم. عقل شما بدان حدنیست که بتوانید مصالح خودتان را درک کنید، باید از ما اطاعت کنید تا سعادتمند شوید. یکى از عوامل مهم استکبار ایجاد تفرقه واختلاف است. به وسیله رنگ، نژاد، مذهب، زبان، قومیت، ملیت، کشور، شهر، استان وصدها عوامل اختلاف انگیزدیگر، در بین مردم تفرقه اندازى مى کنند. براى اینکه بتوانند برمردم حکومت نمایند، از کفر وشرک وفساد وگناه ترویج مى نمایند وبدین وسیله مردم را فریب مى دهند وبه استثمار واستعمار مى کشند، همه امورشان را درقبضه خویش در مى آورند، اموال عمومى را قبضه مى کنند وبر طبق دلخواه به مصرف مى رسانند به بهانه دفاع از کشور نیرو وسلاح تهیه مى کنند، به بهانه ایجاد امنیت وتأمین نیازهاى عمومى تشکیلات قضائى وادارى به نفع خود به وجود مى آورند واز اموال عمومى وبیت المال طبق دلخواه خرج مى کنند وبه همدستانشان مى دهند، درصورتى که دروغ مى گویند وجز ادامه ریاست وخودخواهى هدفى ندارند. مستکبرین بزرگ نیستند وقدرت ندارند بلکه با فریبکاری، قدرت عظیم مردم را به عنوان خودشان جلوه مى دهند وآنان را تحقیرمى نمایند.

 

از اینجا معناى مستضعفین نیز روشن شد. مستضعف به معناى ضعیف وناتوان نیست بلکه مستضعف به کسى گفته مى شود که در اثر تلقینات وحیله گریها وتبلیغات دروغین مستکبرین، نیرو وقدرت واقعى خودش را فراموش کرده وبه بندگى وذلت کشیده شده است. قدرت واقعى مال خود مردم است. زمین وآب وهوا ومنابع طبیعى ونیروى کار ونیروى علم وصنعت واختراع، همه وهمه به خود مردم تعلق دارد. نیروى کارگر وتولیدکننده، نیروى سپاه وارتش، قواى نظامى وانتظامى وقضائى وادارى همه اینها از افراد ملت به وجود مى آید. نیروى علم واختراع وصنعت نیز ازخود افراد ملت است. بنابراین خود مردم منابع قدرت هستند نه مستکبرین. اگر یارى وهمکارى مردم نباشد مستکبرین چه قدرتى دارند؟ لیکن مستکبرین با حیله وفریب وتبلیغات دروغین مردم را از خود بیگانه کرده وبه استضعاف کشیده اند. به وسیله خودآنها برسر خودشان مى کوبند واستثمار واستعمارشان مى کنند. مستکبرین اقلیتى بیش نیستند که در طول تاریخ سعى کرده اند ملتها را درحال استضعاف وبى اطلاعى نگهدارند وبدین وسیله برآنان حکومت کنند. ولى پیامبران الهى مأموریت داشته اند که مردم به استضعاف کشیده را بیدار سازند تا به نیرو وقدرت عظیم خویش پى ببرند واز قید وبند مستکبرین آزاد گردند. پیامبران همواره سعى مى کردند که برعلیه مستکبرین افشاگرى کنند، قدرت دروغین وابهت وجلال کاذب آنها را بشکنند، به مستضعفین جرأت بدهند تا در برابر قدرت دروغین مستکبرین وطاغوتیان قیام کنند وبندهاى استعمار واستثمار را پاره کنند.حضرت ابراهیم علیه السلام در برابر حکومت طاغوتى نمرود قیام کرد، حضرت موسى علیه السلام در برابر حکومت فرعون به پا خاست، حضرت عیسى علیه السلام دربرابرجباران عصرو بمنظور نجات محرومین قیام کرد وحضرت:

 

1. محمد صلى الله علیه وآله در برابر ابوجهلها وابوسفیانها وابولهب ها وقیصرها وکسرى ها قیام کرد وبراى نجات مردمان محروم ومستضعف به جهاد پرداخت. پیامبران برخلاف مستکبرین در بیدار ساختن مردم تلاش مى کردند. با شرک وبت پرستى وفساد مبارزه مى نمودند مردم را به توحید وخداپرستى ووحدت دعوت مى کردند. باظلم وستم واستکبار مخالفت مى کردند. خداوند در قرآن مى فرماید: (بدرستیکه درهرامتى رسولى فرستادیم که خدا را بپرستید واز طاغوت دورى کنید).(12) مى فرماید:(هرکس که به طاغوت کفر بورزد وبه خدا ایمان بیاورد به ریسمان محکم الهى تمسک جسته است).(13)

قرآن قتال در راه خدا را براى نجات مستضعفین از وظائف مسلمین مى شمارد ومى گوید: چرا در راه خدا وبراى نجات مستضعفین جهاد نمى کنید؟ مردان وزنان وکودکان که مى گویند: پروردگارا ما را از این قریه اى که ساکنینش ستمکارند خارج ساز وقرار بده براى ما از جانب خود سرپرستى را ومقرر بدار براى ما یاورى را. مؤمنین در راه خدا جهاد مى کنند وکفار در راه طاغوت مى جنگند. پس با دوستان شیطان بجنگید که نیرنگ شیطان ضعیف است.(14)

 

از سخنان گذشته چند مطلب به اثبات رسید.

1ـ مستکبرین که برمردم حکومت مى کنند اقلیتى بیش نیستند وقدرت واقعى ندارند بلکه از قدرت مستضعفین استفاده مى کنند وخود آنان را به قید وبند استضعاف واستثمار مى کشند.

2ـ مستضعفین همان اکثریت مردم هستند که قدرت واقعی، مال خود آنهاست. آنها ضعیف وناتوان نیستند بلکه در اثر تلقینات مستکبرین خودشان را ضعیف مى پندارند.

3ـ مهم ترین عامل بدبختى مستضعفین احساس ضعف وناتوانى آنها است چون خودشان را ضعیف وناتوان ومستکبرین را نیرومند ومقتدر مى دانند آلت بلااراده آنان قرار مى گیرند ومطیع وفرمانبردارشان واقع مى شوند وبهرگونه رنج ومحرومیت وذلتى تن  مى دهند وجرأت مخالفت ندارند. بزرگترین مشکل وبیمارى صعب العلاج مردم محروم ومستضعف این است که قدرت عظیم خودشان را فراموش کرده اند، مرعوب قدرت دروغین وپوشالى مستکبرین گشته اند وبه دست خودشان راه ستمگرى وتعدى را براى طاغوتیان فراهم مى سازند.

4ـ تنها راه نجات محرومین ومستضعفین این است که شخصیت گمشده عظیم ونیرومند خود را باز یابند، بایک انقلاب ویورش همگانى قید وبندها را پاره کنند، حکومت مستکبرین وطاغوتیان را براى همیشه سرنگون سازند وخود، قدرت اداره جهان را دردست گیرند که چنین امرى امکان پذیراست. زیرا قدرت هاى واقعى از آن مردم عادى است که اکثریت دارند. اگر دانشمندان ومخترعین وکارگران وکارمندان وسپاهیان وکشاورزان وصنعتگران همه وهمه بخودآیند ونیروى عظیم خویش را در اختیار طاغوتیان ومستکبرین قرار ندهند حکومت پوشالى وکاذب آنان یک مرتبه درهم فرو مى ریزد.اگر همه نیروها ومغزها وسپاهیان وسلاحها به نفع مستضعفین بکار گرفته شود وهمه دراین راه بسیج شوند، دیگر براى مستکبرین چه قدرتى باقى خواهد ماند؟.

این موضوع گرچه دشواراست ولى امکان پذیر خواهد بود وقرآن چنین عصر نورانى ودرخشانى را نوید مى دهد ومى فرماید:

ما اراده کرده ایم که برمستضعفین زمین منت نهاده آنها را پیشوا ووارث زمین قرار دهیم ودر زمین بآنها تمکن وقدرت بخشیم.(15)

این انقلاب جهانى توسط حضرت مهدى واصحاب ویاران پیروزمند وفداکارش بوقوع خواهد پیوست. حضرت باقرعلیه السلام درحدیثى فرمود:

هنگامى که قائم ما قیام کرد خداوند متعال دستش را برسر بندگان مى نهد وبدین وسیله شعور آنها را جمع وعقولشان را کامل مى گرداند.(16)

ازقرآن واحادیث استفاده مى شود که این انقلاب عظیم وهمگانى به عنوان دین وبراى اجراى قوانین الهى برپا مى شود. رهبرى آن را حضرت مهدى علیه السلام برعهده دارد و. مؤمنین شایسته وفداکار دررکابش جهاد خواهند کرد.

قرآن مى فرماید: خدابه کسانیکه ایمان آورده وعمل صالح انجام داده اند وعده داده که آنها رادر زمین خلیفه گرداند چنانکه پیشینیان نیز خلافت داشتند ونوید داده که دینى را که برایشان برگزیده قدرت ونیروبدهد وخوف آنها را به امن وآرامش تبدیل کند تا او را پرستش کنند وبرایش شریک قرارندهند.(17)

>دراحادیث چنین آمده که مراد ازآیه مذکور حضرت مهدى واصحاب ویارانش مى باشند وبه وسیله آنهاست که اسلام در تمام جهان گسترش مى یابد وبرتمام ادیان غلبه مى کند. قرآن کریم واحادیث معصومین روزى را نوید مى دهند که مستضعفین جهان از خواب غفلت بیدارمى شوند وبه قدرت عظیم خویش وضعف وناتوانى مستکبرین وطاغوتیان پى مى برند وبارهبریهاى حضرت مهدی(علیه السلام) همه زیر پرچم نیرومند توحید گرد مى آیند وبا تکیه برنیروى ایمان ودریک صف، در برابر مستکبرین قیام مى کنند، با یک یورش همگانى بررژیمهاى استکبارمى تازند وبراى همیشه آنها را سرنگون مى سازند. در چنین عصر درخشانى است که کفرو شرک ومادیگرى وستم از زمین ریشه کن مى شود، عدل وتوحید درجهان فراگیر مى گردد، اختلاف وتفرقه از بین مردم برداشته مى شود، مرزهاى موهوم واختلاف انگیز ازاعتبار ساقط مى گردد وهمه جهانیان در صلح وصفا وآسایش وآرامش زندگى مى کنند.

 

1) سورهء آل عمران آیهء 64.
2) بحار الأنوار ج 52 ص 336.
3) بحار الأنوار ج 52 ص 316.
4) بحار الأنوار ج 52 ص 351.1.
5) (ونرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثین ونمکن لهم فى الارض). (سوره قصص آیهء 5).
6) (ان فرعون على فى الارض وجعل اهلها شیعاً یستضعف طائفة منهم یذّبح ابنائهم ویستحى نسائهم انه کان من المفسدین) ــ قصص 4.
7) (وانّ فرعون لعال فى الارض وانه لمن المسرفین) ـ یونس 83.
8) (فاستخف قومه فاطاعوه انّهم کانوا قوماً فاسقین) ـ زخرف54.
9) (قال الذین استکبروا من قومه للذین استضعفوا لمن آمن منهم اتعلمون ان صا لحاً مرسل من ربه. قالوا انا بما ارسل به مؤمنون، قال الذین استکبروانّا بالذى انتم به کافرون) ــ اعراف 76.
10) (قال الذین استکبروا من قومه للذین استضعفوا لمن آمن منهم اتعلمون ان صا لحاً مرسل من ربه. قالوا انا بما ارسل به مؤمنون، قال الذین استکبروانّا بالذى انتم به کافرون) ــ اعراف 76.
11) (وقال الذین استضعفوا للذین استکبروا بل مکراللیل والنهار اذتأمروننا ان نکفربالله ونجعل له انداداً)ـ سبأ33.
12) (ولقد بعثنا فى کل امة رسولاً ان اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت) ـ نحل 36.
13) (فمن یکفربالطاغوت ویؤمن بالله فقد استمسک بلعروة الوثقى) ـ بقره 256.
14) (ومالکم لا تقاتلون فى سبیل الله والمستضعفین من الرجال والنساء والولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذاه القریة الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیاً واجعل لنا من لدنک نصیراً. الذین آمنوا یقاتلون فى سبیل الله والذین کفروا یقاتلون فى سبیل الطاغوت فقاتلوا اولیاء الشیطان ان کید الشیطان کان ضعیفاً) ـ نساء 76.
15) (ونرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثین ونمکن لهم فى الارض) ـ قصص /5.
16) بحار الأنوار ج 52 ص 336.
17) سورهء نور آیه 55.