کودک و عقاید دینی
توجه به خدا و دین ریشه فطری دارد و از نهاد انسان مایه میگیرد. خدا در قرآن میفرماید:
توجهت را به سوی دین مستقیم معطوف دار؛ دینی که فطرت خدایی است و آفرینش انسان را بر آن پایهگذاری کرده است.[18]
هر کودکی طبعاً خداپرست است مگر اینکه عوامل خارجی فطرتش را آلوده گرداند و از صراط مستقیم منحرف سازد.
پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:
هر نوزادی با فطرت خدایی به دنیا میآید و پرورش مییابد مگر اینکه پدر و مادر او را به سوی یهودیگری یا مسیحیگری بکشانند.[19]
پدر ومادر وظیفه دارند محیط مناسبی برای فرزند خود به وجود آورند تا عقایدی که در فطرت او نهاده شده ظهور و بروز نمایند و پرورش و تکامل یابند. کودک از همان خردسالی به یک قدرت و نیروی مافوقی که میتواند نیازمندیهایش را برطرف سازد طبعاً توجه دارد. اما درک او به حدی نیست که بتواند توجه ارتکازی خویش را بیان کند.
اما کمکم به مرحله ظهور و بروز میرسد. کودکی که در خانواده دیندار زندگی میکند معمولًا در چهار- پنج سالگی که به اصطلاح «سن چراها» نامیده میشود، به خدا توجه پیدا میکند و گاه گاه نام خدا را بر زبان جاری میسازد. از حرفها و سئوالاتش پیداست که فطرتش بیدار گشته و میخواهد دراینباره اطلاعات بیشتری به دست آورد. چه کسی خورشید و ماه و ستارهها را آفریده است؟ آیا خدا مرا دوست دارد؟ آیا خدا شیرینی را دوست دارد؟ چه کسی به ما باران میدهد؟ چه کسی بابا را درست کرده است؟ آیا خدا حرفهای ما را میشنود؟ میتوان تلفنی با خدا صحبت کرد؟ خدا کجاست؟ چه شکلی دارد؟ آیا خدا در آسمان است؟
کودکان از چهار سال به بالا، دهها ازاینقبیل سئوالها دارند. ازاین سئوالها پیداست که فطرت خداپرستی آنها بیدار گشته و میخواهند اطلاعات خود را تکمیل کنند.
بهخوبی روشن نیست که کودک خردسال چه تصوری از خدا دارد. شاید خیال میکند که خدا مانند بابا است اما قدری بزرگتر و نیرومندتر و غنیتر. هرچه درک کودک ترقی کند خدا را بهتر خواهد شناخت. پدر و مادر دراینباره مسئولیت بسیار بزرگی برعهده دارند. آنان میتوانند در تکمیل عقاید فرزندانشان کمکهای شایانی انجام دهند. اگر در اینباره کوتاهی کنند در قیامت مؤاخذه خواهند شد. پدر و مادر باید به تمام سئوالها و چراهای کودک پاسخ دهند و گرنه روح تحقیق و کنجکاوی او خاموش خواهد شد. اما پاسخ دادن به سئوالهای آنها هم کار آسانی نیست. پاسخها باید صحیح و کوتاه و قابل فهم کودک باشد. هر چه درک و فهم کودک ترقی میکند پاسخها نیز به همان نسبت عمیقتر باشد. انجام این کار از عهده هر پدر و مادری ساخته نیست، باید قبلًا خودشان را آماده کرده باشند. از گفتن مطالب سنگین و خسته کننده جداً اجتناب کنند، چون نه تنها سودی ندارد بلکه برای کودک ملال آور خواهد بود.
کودک خردسال برای درک مطالب دشوار آمادگی ندارد. تعلیمات دینی باید خیلی طبیعی و مطابق فهم و استعداد کودکان باشد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
وقتی بچه سه ساله شد کلمه «لا اله الّا اللَّه» را یادش بدهید. سپس او را رها کنید تا به سن سه سال و هفت ماه و بیست روز برسد، آنگاه «محمّد رسولاللَّه» را یادش بدهید. سپس تا سن چهارسالگی اورا رها سازید. در سن چهارسالگی صلوات بر محمّد را یادش بدهید.[20]
خواندن و حفظ اشعار ساده و کوتاه دینی مخصوصاً سرودها برای کودکان مفید و لذتبخش میباشد. همچنین در مورد نبوت و امامت باید کم کم با کودک گفتوگو کنند.
ابتدا حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را به عنوان پیغمبر به او معرفی نمایند. سپس به تدریج صفات و خصائص آن جناب و شرایط پیامبر را برایش بیان کنند. آن گاه درباره نبوّت عامّه و اصل لزوم پیامبر و شرایط او برایش توضیح دهند. همچنین درباره امامت.
اما درباره معاد شاید ذهن کودک دیرتر از سایر مسائل برای فهم آن آمادگی پیدا کند.
کودک خردسال معنای مرگ را به خوبی نمیفهمد، و شاید خیال میکند که خودش و بابا و مامان همیشه زنده خواهند ماند. شاید مردن را مانند یک سفر طولانی تصور کند.
مادامی که کودک به مردن توجه پیدا نکرده لزومی ندارد و شاید صلاح هم نباشد که دراینباره با او صحبت شود. اما خواه ناخواه حوادثی پیش میآید که کودک را متوجه مرگ میسازد و پدر و مادر ناچارند آن حقیقت را با او در میان بگذارند. ممکن است مرگ یکی از خویشان یا یکی از دوستان و آشنایان کودک را به فکر مرگ بیندازد. و از پدر و مادر سئوال کند که مثلًا پدر بزرگ کجا رفته و چه شده است؟ در این جا باید حقیقت را با کودک صریحاً در میان گذاشت. دروغ و کتمانِ واقع، صلاح نیست، میتوان به کودک پاسخ داد که: پدربزرگ مرده است، دیگر نفس نمیکشد، غذا نمیخورد و نمیتواند حرکت کند. او به جهان آخرت رفته است. خدا جهان دیگری دارد به نام جهان آخرت. هر کس بمیرد به آن جهان میرود. اگر نیکوکار باشد خوش و خرم در بهشت زندگی میکند و اگر بدکار باشد به دوزخ خواهد رفت.
به هر حال، باید کمکم معنای مرگ را که انتقال از این جهان به جهان دیگری است، و بهشت و دوزخ و حساب و قیامت را برای کودک تشریح کرد تا ذهنش برای معاد آماده گردد. اما جوابها باید حتیالامکان کوتاه و مطابق فهم بچه باشد و از گفتن مطالب غیر مأنوس و دشوار خودداری نمود.
با این روش، پدر و مادر میتوانند برای عقاید فرزندان خود شالودهای بریزند. اما این برنامه باید تعقیب شود و در دوره دبستان و دبیرستان و حتی دانشگاه ادامه یابد. پدر و مادرند که باید چنین طرحی را بریزند و امکانات لازم را برای فرزندان خویش فراهم سازند.
کودک و تکالیف دینی
درست است که پسر بعد از پانزده سال و دختر بعد از نه سال به تکلیف میرسند و قبل از آن تکلیفی ندارند، اما انجام تکالیف دینی را نمیتوان تا سن بلوغ به تأخیر انداخت. باید انسان از کودکی به انجام عبادات و تکالیف دینی عادت کند تا در سن بلوغ به آنها رغبت داشته باشد. خوش بختانه کودکی که در یک خانواده دیندار زندگی میکند، غالباً از سه سالگی پارهای از مراسم دینی را از پدر و مادر تقلید میکند. مانند پدر و مادر مهر میگذارد و به سجده میرود. بعض کلمات مانند اللَّه اکبر و لا اله الّا اللَّه و الحمد للَّهو صلوات را از پدر و مادر یا خواهر و برادر یاد میگیرد و بر زبان جاری میسازد. اشعار کوتاه مذهبی و سرودها را یاد میگیرد و از خواندن آنها لذت میبرد.
پدران و مادران مسئول و آگاه، از این حرکات ساده و بیآلایش کودک که ریشه درونی دارد استفاده مینمایند. با تبسم و اظهار سرور و گاهی با زبان او را تشویق میکنند. این عمل بسیار سودمند و مؤثر است و کودکان را برای قبول تکالیف آماده میگرداند، ولی در صورتی که طبیعی و عادی باشد و تحمیلی به عمل نیاید. پدر و مادر نباید عجله کنند و در این سنین، فشار بیشتری بر کودکان وارد سازند. بچه غالباً از پنج سالگی و شاید قدری هم زودتر، میتواند حمد و سوره را کم کم یاد بگیرد. بر پدر و مادر لازم است که یا خودشان و یا بهوسیله یکی از فرزندان بزرگتر بهتدریج و به صورت تفریح حمد و سوره را به او یاد بدهند. سپس بقیه اذکار نماز را با همین منوال به او بیاموزند. وقتی نماز را یاد گرفت و شش یا هفت ساله شد، پدر و مادر دستور میدهند که مرتب نمازت را بخوان و اوقات نماز را به او تذکر میدهند. اوّل وقت خودشان آماده نماز میشوند و به کودک نیز تذکر میدهند که وقت نماز رسیده است، نمازت را فراموش نکن. وقتی نه ساله شد، باید بهطور قاطع و جدی او را به نماز خواندن وادار کنند و بگویند: از این زمان باید حتماً نمازهایت را بخوانی. برای نماز صبح هم از خواب بیدارش کنند و در سفر و حضر و کلیه حالات، مراقب باشند که نمازش ترک نشود و به این کار تشویقش نمایند و در صورتی که در نماز سستی میکند، ابتدا با پند و اندرز و سپس با عتاب و خطاب و در صورت لزوم با تنبیه به نماز خواندن وادارش کنند و هیچگونه اهمال و سهلانگاری دراینباره درست نیست. اگر پدر و مادر خود نماز خوان باشند، با این برنامه میتوانند فرزندان خویش را به نماز خواندن عادت دهند، بهطوری که وقتی به سن بلوغ رسیدند، خود به خود و بدون فشار نماز را بخوانند و از انجام آن لذت برند. اما اگر پدر و مادر به بهانه اینکه هنوز به حد تکلیف نرسیده، به نماز خواندن او اعتنا نداشته باشند و تا سن بلوغ آن را عقب بیندازند، انجام آن عبادت در سن بلوغ برای بچه دشوار خواهد بود یا اصلًا زیر بارش نمیرود و اگر هم نمازخوان شود، چندان تقیدی به آن نخواهد داشت و با اندک بهانهای، ممکن است آن را ترک نماید، زیرا عملی که از زمان کودکی عادی نشده باشد، عادت کردن به آن دشوار خواهد بود.
بدین جهت، پیغمبر اکرم و ائمه اطهار بهطور اکید دستور میدهند که کودکان را از شش یا هفت سالگی به نماز خواندن عادت بدهید؛ از باب نمونه:
امام باقر علیه السلام فرمود:
ما کودکانمان را از پنج سالگی به نماز خواندن وادار میکنیم، ولی شما از هفت سالگی آنها را به نماز خواندن امر کنید.[21]
پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:
وقتی فرزندانتان شش ساله شدند، امر کنید نماز بخوانند. وقتی هفت ساله شدند، در این باره بیشتر تأکید کنید و در صورت لزوم میتوانید آنها را بزنید.[22]
امام صادق یا امام باقر علیهما السلام فرمود:
وقتی بچه هفت ساله شد، به او بگویید دست و صورتش را بشوید و نماز بخواند. ولی هنگامی که نه ساله شد، وضوی کامل و صحیح را به او یاد بدهید و دستور اکید بدهید که نماز بخواند و در صورت ضرورت، با کتک میتوانید او را به نماز خواندن وادار کنید.[23]
تذکر این نکته را لازم میدانم که اگر چه اسلام در برخی موارد ضروری، زدن کودک را تجویز کرده، ولی در صورتی جایز است که اوّلًا: تشویق او به نماز خواندن از راههای دیگر ممکن نباشد، ثانیاً: خیلی مختصر و در حد یک هشدار باشد، نه به صورت خشونت، مبادا موجب عقده گردد و ثالثاً: نباید به گونهای باشد که شرعاً موجب پرداخت دیه گردد؛ مانند اینکه بدنش سیاه، سرخ و یا زرد شود، چنانکه در احادیث آمده است.
امام صادق علیه السلام فرمود:
وقتی کودک شش ساله شد، باید نماز بخواند و وقتی توانست روزه بگیرد، باید روزه بگیرد.[24]
در مورد روزه هم باید کم کم کودک را به آن عادت داد. خوب است کودکانی را که به سن تمیز رسیدهاند، برای مراسم سحر بیدار ساخت تا به جای صبحانه سحری بخورند و با این مراسم انس بگیرند. وقتی بچه توانایی روزه گرفتن پیدا کرد، لازم است او را تشویق کنند که گاه گاه روزه بگیرد و اگر احیاناً بیتاب شد، میتوانند در وسط روز به او آب یا غذای مختصری بدهند. به تدریج تعداد روزههایش را زیاد کنند، البته به مقدار توانایی نه زیادتر. وقتی به سن بلوغ رسید، به او بگویند: تو از امروز بالغ شدهای، باید نمازهایت را بخوانی و روزه هم بگیری و الّا گناه کار خواهی بود. خوب است فضایل و ثوابهای روزه را نیز برایش بگویند تا قدرت تحملش بیشتر شود. در ایام ماه رمضان کارهایش را سبک کنند تا بهتر بتواند روزه بگیرد. در آخر ماه رمضان هم میتوانند به عنوان عیدی و جایزه، چیزی به او بدهند. در طول روز هم باید از او مراقبت کنند، مبادا مخفیانه روزهاش را افطار نماید. بر پدر و مادر لازم ا ست که قبل از بلوغ، علائم احتلام را برای فرزندان خویش بگویند و غسل و استنجاء را نیز یادشان بدهند.
تذکر این نکته نیز لازم است که پدر و مادر میخواهند فرزندانشان اهل مسجد و مجالس دینی باشند، باید آنها را از کودکی به این کار عادت دهند. میتوانند آنها را همراه خود به مسجد یا مجلس دینی ببرند تا به این امر عادت کنند و بعداً با رغبت انجام دهند. افرادی که از کودکی در مجالس دینی شرکت نکردهاند، وقتی بزرگ شدند، غالباً رغبت چندانی به این گونه مجالس نشان نمیدهند. در پایان لازم است یادآور شویم که گرچه کودک قبل از سن شرعی بلوغ تکلیف ندارد و هر کار بکند، گناهی برایش نمینویسند، اما پدر و مادر حق ندارند بدین بهانه فرزندان خویش را قبل از بلوغ کاملًا آزاد بگذارند که هر عمل خلافی را مرتکب شوند. زیرا درست است که کودک حکم تکلیفی ندارد، اما حکم وضعی اعمال از او ساقط نیست؛ مثلًا بچهای که شیشه مردم را بشکند، محصول مردم را خراب کند و یا ضرر مالی به کسی وارد سازد، مدیون مردم است که بعد از بلوغ باید از عهده خسارات آنها برآید و پرداخت ضررهایی که به دیگران وارد ساخته، واجب و لازم است. همچنین اگر ضرر عضوی به کسی وارد ساخت و مثلًا چشمش را کور یا گوشش را قطع یا دستش را فلج نمود، وقتی بزرگ شد واجب است دیه شرعی آن جنایت را بپردازد. بههر حال احکام وضعی از بچه ساقط نیست و پدر و مادری که به فرزند خویش علاقه دارند، باید مواظب باشند این کارها از او صادر نشود. از طرف دیگر، اگر بچه را قبل از بلوغ آزاد بگذارند که مرتکب کارهای خلاف شرع شود، طبعاً به کارهای گناه و خلاف شرع عادت میکند، بهطوری که بعد از بلوغ نمیتواند از عادتهای سابقش دست بردارد. بنابراین، پدر و مادر باید حدود واجبات و محرمات را از کودکی به فرزندانشان یادآور شوند و از انجام کارهای حرام و خلاف شرع جلوگیری کنند و آنان را به انجام واجبات و کارهای نیک عادت دهند.
[18]. روم( 30) آیه 30:« فأقِمْ وجْهَکَ للدین حنیفاً فِطْرَةَ اللَّه التى فَطَرَ الناسَ علیها ...»
[19]. بحارالأنوار، ج 3، ص 281، باب الدین الحنیف ...، ح 22: قال النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم:« کلُّ مولودٍ یُولَدُ على الفطرةِ حتّى یکونَ أبواه یهودانه وینصرانه»
[20]. طبرسى، مکارم الأخلاق، ص 254:« إذا بلغ الغلام ثلاثَ سنینَ قل له سبع مرّات:" لا إله إلّااللَّه"، ثمّ یُتْرک حتّى یبلغَ ثلاث سنین وسبعة أشهر وعشرین یوماً، ثمّ یقال له: قل:" محمّد رسولاللَّه" سبع مرّات، ویترک حتّى یتمَّ له أربع سنین، ثمَّ یُقال له سبع مرّات قل:" صلّى اللَّه على محمّد وآل محمّد" ...»
[21]. وسائل الشیعه، ج 4، ص 19، باب استحباب أمر الصبیان بالصلاة، ح 5: عن الحلبیّ، عن أبیعبداللَّه، عن أبیه علیهما السلام قال:« إنّا نأمُرُ صِبْیانَنا بالصلاة إذا کانوا بنی خمس سنین فمُرُوا صبیانکم بالصلاة إذا کانوا بنی سبع سنین ...»
[22]. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 18، باب استحباب أمر الصبیان بالصلاة، ح 2:« مُرُوا صِبْیانَکم بالصلاة إذا کانوا أبناء سِتَّ سنینَ واضْرِبُوهُمْ إذا کانوُا أبناء سبعِ سنین ...»
[23]. وسائل الشیعه، ج 4، ص 20، باب استحباب أمر الصبیان بالصلاة، ح 7: یُترَکُ الغلامُ حتّى یَتمَّ له سَبْعُ سنینَ، فإذا تمَّ له سبعُ سنین قیل له:« اغْسِلْ وجْهَک وکفَّیْکَ» فإذا غَسَلَهُما قیل له:« صَلِّ!» ثمَّ یُتْرک حتّى یَتمَّ له تِسْعُ سنین، فإذا تَمَّتْ له عُلِّمَ الوضوء وضُرِبَ علیه وأُمِرَ بالصلاة ..
[24]. همان، ص 19، باب استحباب أمر الصبیان بالصلاة، ح 4: عن إسحاق بن عمّار، عن أبیعبداللَّه علیه السلام قال:« إذا أتى على الصبیّ سِتُّ سنین وَجَبَ علیه الصلاة وإذا أطاقَ الصومَ وَجَبَ علیه الصیامُ»
*. امینى، ابراهیم، تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: هفتم، 1390.